هیچ وقت پشت میز ننشست. قهرمانی ملی که در پشت چهره پر صلابتش، لرزه بر اندام دشمنان می افکند، قلبی رئوف و دستانی نوازشگر داشت. موهایش نه در آسیاب، بلکه در راه مبارزه، جهاد و خدمت، خاکستر نشین شده بود. در اتاقی که برای مسئول تعبیه شده بود، او را هیچگاه بر منصب ریاست نمی دیدید. نه اینکه فقط جلسه داریم بیاید و روبه روی هم سر یک میز بنشینیم، نه؛ هر بار که به دیدارش میرفتم، برای امضای نامه ای یا اینکه دستوری بدهد، هم پشت میز نمی نشست. صندلیِ چرمیِ مشکی رنگ، پشتِ میز چوبی بزرگ، برای همیشه حسرت در آغوش کشیدنش را خواهد کشید. از کجا می گویم؟ از کارتابل هایی که همیشه خدا چیده شده بودند روی میز بزرگی که آن طرف تر از میز کارش بود. در زیر سایه پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران، که در کنج دیوار، بالادست میز قرار داشت، روی کوچکترین صندلی می نشست و کارش را انجام میداد. همان میزی که مراجعه کننده ها یک طرفش می نشستند و حاج قاسم طرف دیگرش.
به عقیده او هیچ چیزی نباید حواسش را از خدمت به خلق دور کند. این را حتی میشد از صندلی کوچک و بدون میز مسئول دفترش، فهمید. به گفته ژنرال آمریکایی او فرمانده در سایه ها بود. به حق، چنین توصیفی از او برازندهاش است. ملت ایران او را هیچگاه بر منصب و مقامی که پشت میز نشینی و لباس رسمی باشد، ندیدند، یا در دل میدان مبارزه بود ، یا در میان مردم و در حال دلجویی از نیازمندان. با همان لباس خاکی رزم که نشان از حضور همیشه در صحنه اش داشت.
راوی: حسین امیر عبداللهیان
منبع: برنامه تلویزیونی جهانمرد، پخش شده ازشبکه افق سیما
خدیجه بهرامی نیا
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب