مطالب

سردار بی ادعا


پنج شنبه , 1 تیر 1402
سردار بی ادعا

هیچ وقت پشت میز ننشست. قهرمانی ملی که در پشت چهره پر صلابتش، لرزه بر اندام دشمنان می­ افکند، قلبی رئوف و دستانی نوازشگر داشت. موهایش نه در آسیاب، بلکه در راه مبارزه، جهاد و خدمت، خاکستر نشین شده بود. در اتاقی که برای مسئول تعبیه شده بود، او را هیچگاه بر منصب ریاست نمی­ دیدید. نه اینکه فقط جلسه داریم بیاید و روبه روی هم سر یک میز بنشینیم، نه؛ هر بار که به دیدارش می­رفتم، برای امضای نامه­ ای یا اینکه دستوری بدهد، هم پشت میز نمی ­نشست. صندلیِ چرمیِ مشکی رنگ، پشتِ میز چوبی بزرگ، برای همیشه حسرت در آغوش کشیدنش را خواهد کشید. از کجا می ­گویم؟ از کارتابل هایی که همیشه خدا چیده شده بودند روی میز بزرگی که آن طرف ­تر از میز کارش بود. در زیر سایه پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران، که در کنج دیوار، بالادست میز قرار داشت، روی کوچکترین صندلی می­ نشست و کارش را انجام می­داد. همان میزی که مراجعه کننده­ ها یک طرفش می­ نشستند و حاج قاسم طرف دیگرش.



 به عقیده او هیچ چیزی نباید حواسش را از خدمت به خلق دور کند. این را حتی می­شد از صندلی کوچک و بدون میز مسئول دفترش، فهمید. به گفته ژنرال آمریکایی او فرمانده در سایه­ ها بود. به حق، چنین توصیفی از او برازنده­اش است. ملت ایران او را هیچگاه بر منصب و مقامی که پشت میز نشینی و لباس رسمی باشد، ندیدند، یا در دل میدان مبارزه بود ، یا در میان مردم و در حال دلجویی از نیازمندان. با همان لباس خاکی رزم که نشان از حضور همیشه در صحنه ­اش داشت.



راوی: حسین امیر عبداللهیان



منبع: برنامه تلویزیونی جهانمرد، پخش شده ازشبکه افق سیما



خدیجه بهرامی نیا
۱


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب