مطالب

دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم


دوشنبه , 24 مرداد 1401
دیگر از چیزی نمی‌ترسیدم
بیست ساله که بود روز عاشورا طبق رسم معمول رفته بود امامزاده سید حسینِ جوپار. گفت حالا که تا این‌جا آمده‌ام بروم هتل کسری و به دوستم هم سری بزنم. بعد از گپ و گفت، هر دو رفته بودند کنار پنجره و پایین را نگاه می‌کردند. روبروی هتل، ساختمان شهرداری و شهربانی کرمان بود. دختر جوانی سرِ برهنه و با موهای بلند توی پیاده رو راه می‌رفت که یکی از پاسبان‌ها به او جسارتی کرد. تا این را دید آن هم توی روز عاشورا، برآشفته شد. با دوستش بِدو از پله‌ها رفتند پایین. خیلی عصبانی بود. مهم نبود تعرض کننده چه پستی دارد او نباید چنین کار زشتی را مرتکب می‌شد. رفت سراغ پاسبان و با چند ضربۀ کاراته نقش زمینش کرد. پلیس خون دماغ شد و با سوت، همکارهایش را خبر کرد. جوان فرار کرد و به سرعت رفت زیر یکی از تخت‌های هتل قایم شد. پاسبان‌ها دو ساعت گشتند ولی نتوانستند پیدایش کنند. از آن‌جا بود که ترسش از مأمورها ریخت و دیگر از چیزی نمی‌ترسید.
جبهه که رفت ایام محرم از بچه‌ها خواست هر گردانی به نام گردان خودش هیئت داشته باشد و دسته‌های عزاداری از گردانی به گردان دیگر بروند و مبلغی را هم به یکی از دوستانش داد تا وسایل لازم هیئت‌ها را خریداری کند و در اختیارشان بگذارند. روز عاشورا که می‌شد هزینۀ ایاب و ذهاب بچه‌ها را می‌داد که همراه هیئت‌هایشان بروند دزفول و اهواز و آن‌جا عزاداری کنند. چون آن زمان آهنگران روز تاسوعا در اهواز بود و روز عاشورا در دزفول. برایش مهم بود رزمنده‌ها از فضای روضه دور نباشند گرچه خود رزمنده‌ها هم دنباله روی فرمانده‌شان بودند. مثلاً با پول شخصی‌شان آبگوشت معروف امام حسینی کرمان را می‌پختند و شربت درست می‌کردند.
بچه‌های سپاه کرمان هر سال محرم در محوطۀ سپاه عزاداری می‌کردند که بین مردم به روضۀ سپاه معروف بود. کم کم جمعیت که زیاد شد کوچۀ مقابلش هم پر می‌شد. از طرفی سد معبر باعث نارضایتی مردم شده بود. برگزارکنندگان تصمیم گرفتند خیمه بخرند و در جای دیگری خیمه بزنند ولی قیمتش خیلی گران بودند. رفتند پیش او و تقاضا کردند هزینۀ خرید خیمه را سپاه تقبل کند. نپذیرفت. چون اعتقاد داشت هزاری هم روضۀ امام حسین باشد حساب بیت المال سرجایش است.
اما برای حل این دغدغه، راه بهتری به نظرش رسید. به کمک خیرین، منازل محله‌ای در کرمان را خرید و بنای تأسیس یک حسینیه را گذاشت. جایی که بزرگ و جادار و ثابت باشد و به درد زمستان و تابستان بخورد و اذیتی برای عبور و مرور مردم شهر نداشته باشد. برای نامگذاری حسینه هم از بین چند اسمی که بهش پیشنهاد شد «ثارالله» را انتخاب کرد و حسینیۀ ثارالله کرمان شد یکی از ماندگارترین یادگاری‌هایش. تا وقتی هم زنده بود با هیئت امنایش همکاری می‌کرد.
هر سال هیئت که می‌خواست شروع شود شخصاً می‌رفت درِ خانۀ همسایه‌ها و مغازه‌ها، هم اجازه می‌گرفت و هم پیشاپیش از مزاحمت‌های احتمالی عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت: «اگر شلوغی و رفت و آمد عزاداری باعث ناراحتی و زحمت شما می‌شود به خاطر اهل بیت (ع) من را حلال کنید». آن‌قدر رعایت حال مردم برایش اهمیت داشت که یک‌بار وقتی خبر به گوشش رسیده بود که خیابان رو به روی حسینیه را از سمت دو چهارراه منتهی به آن به خاطر تأمین امنیت بسته‌اند، چند بار تلفنی تماس گرفت و گفت مسیر را باز کنید اما هر بار پاسخ شنید این تصمیم مسؤولان امنیتی است نه بچه‌های حسینیه. جلسه‌ای را که در آن بود رها کرد، خودش آمد حسینیه و تأکید کرد: اگر راه مردم را باز نکنید، مجلس را تعطیل می‌کنم. مهم بود که آرامش مردم به هم نخورد.
از طرف دیگر دوست داشت موقع برگزاری، مجلس عزا چه در محرم و صفر و چه ایام فاطمیه با کیفیت و در شأن عزاداران باشد. از کوچکترین جزییات غافل نمی‌شد. مثلاً حواسش بود فرشی که برای مردم  پهن می‌شود تمیز و مناسب باشد. با خودش هل و دارچین و دیگر گیاهان معطر مرسوم در کرمان را می‌آورد که چای خوش طعم باشد. خودش می‌رفت توی آبدارخانه و از چای می‌خورد تا مطمئن شود خوب دم شده و مقدمات آماده شدن چای را از نزدیک رصد می‎‌کرد.
نه فقط آبدارخانه، که حتی به سرویس‌های بهداشتی و وضوخانه‌ها هم سر می‌زد. اگر نیاز بود چه در حسینیه چه بیت الزهرا جارو به دست می‌گرفت تا کار نظافت سریع‌تر پیش برود و محل روضه تمیز و معطر باشد. چون معتقد بود خادمی اهل بیت افتخار است گرچه همین کارهای خرد و ریز پشت صحنه باشد.
تا زمانی که کرمان بود هر ده روزِ عزاداری جلوی درِ حسینیۀ ثارالله می‌ایستاد و به رسم ادب دستانش را روی سینه می‌گذاشت و به مردم خوش‌آمد می‌گفت. به همۀکسانی که در حسینیۀ ثارالله یا بیت الزهرا خدمت می‌کردند می‌گفت حواسمان باشد این افرادی که برای عزاداری می‌آیند مهمان من نیستند مهمان حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت زهرا (س) هستند و احترامشان واجب است. به وعاظ و مداحان هم احترام خاصی می‌گذاشت. همیشه چند قدم می‌رفت به استقبالشان و چند قدم هم بدرقه‌شان می‌کرد.
گاهی به دیگر مجالس روضۀ شهر هم می‌رفت. کاری نداشت بانی کی است. هر جایی خالی بود می‌نشست. وقتی هم چای می‌آوردند با این‌که خیلی اهلش نبود اما به احترام جلسه میل می‌کرد. یا اگر کسی بهش نذری می‌داد حتماً برمی‌داشت و این‌طور نبود که بدهدش به اطرافیان.
گاهی افراد انتظامات مجبور بودند برای تأمین امنیت جلسه، عزاداران را بازرسی کنند اما او تا می‌توانست از انجام این کار جلوگیری می‌کرد مبادا باعث دلخوری کسی شود.
اگر در زمان کرونا بود حتماً از اولین کسانی بود که شیوه نامه‌های بهداشتی را رعایت می‌‌کرد حتی اگر باعث تعطیل شدن مجالس روضه می‌شد چون رعایت حق و حال مردم خیلی برایش مهم بود.
همین احترامی که برای مردم قائل بود باعث شده بود آن‌ها هم متقابلاً نسبت به او محبت داشته باشند. ولی نمی‌گذاشت چنین محبوبیتی برایش منیت بیاورد. در یکی از مجالس یکی دو روز نتوانست حاضر شود. یکی از دوستان با او تماس گرفت و گفت مردم سراغت را می‌گیرند و بعضی‌شان به خاطر شما می‌آیند. وقتی این حرف‌ها را شنید به شدت عصبانی شد و گفت: «نگویید مردم به خاطر من می‌آیند من چه‌کاره هستم؟ مردم به خاطر اهل بیت می‌آیند. میزبان من نیستم بلکه حضرت زهرا (س) است. حالا اگر به بنده هم محبتی دارند بزرگواری خودشان است».
در طول مراسم با این‌که جلوی در ورودی مشغول خوشامدگویی به میهمانان بود به صحبت‌های منبری‌ها هم دقت داشت. گاهی از دوستانش می‌پرسید منبر امشب چطور بود؟ بعضی‌شان که درگیر کارهای سازماندهی بودند کمتر موفق به شنیدن سخنرانی می‌شدند و یک جواب کلی می‌دادند «خیلی خوب بود» اما او هم حواسش به مردم بود هم سخنرانی و مداحی و روضه خوانی.
در کنار این‌ها به بُعد معرفت افزایی هیئت هم توجه داشت. از دوستان می‌خواست آداب دعوت شایسته از مداح را رعایت کنند و بر کار مداحان و سخنرانان نظارت کنند تا خدای  ناکرده ترویج خرافه و تحریفی اتفاق نیفتد.
پیش آمده بود بارها چه عمومی و چه خصوصی به مداحان و هیئتی‌ها توصیه می‌کرد خادمی اهل بیت سرمایۀ بزرگ و باارزشی است و حتی باید به درگاه خداوند بابت نعمت نوکری این خاندان شاکر باشیم. اما از این نکته هم نباید غافل شد که مجلس سیدالشهدا باید اثرگذار باشد و جلسه‌ای مؤثر است که معرفت افزا باشد. یک راه مهم هم برای تأثیرگذار کردن مجالس امام حسین این است که مداح و منبری باید باسواد و اهل مطالعه و تحقیق و پژوهش باشند و درک صحیحی از تاریخ اسلام داشته باشند. و لازمۀ چنین نگاهی این است که اول خودت اهل مطالعه و بابصیرت باشی بعد چنین توقعی از دیگران داشته باشی و او چنین خصلتی داشت. یک بار در جلسه‌ای یکی از مداحان مطلبی را گفت که مستند نبود. به محض تمام شدن مداحی به یکی از دست اندرکاران هیئت گفت به ایشان تذکر بدهد. چون آن فرد با با مداح دوست بود و ترجیح می‌داد تذکر از یک مسیر دوستانه باشد.
در جلسه با مداحان تشویقشان می‌کرد حالا که دارید این کار خداپسندانه را انجام می‌دهید در کنارش ساعتی را هم برای خودتان خلوت کنید. آدم اگر اهل خودسازی باشد و اول خودش را بسازد تأثیر کلامش هم بیشتر می‌شود. از طرفی مداح و ذاکر اهل بیت نباید رفتارش در مجلس روضه با رفتارش در زندگی شخصی‌اش در تضاد باشد. یک تأکید خیلی مهمش هم به مداحان و سخنرانان این بود که با عملتان مردم را به خدا دعوت کنید. ویژگی که به شهادت خیلی‌ها، خودش در آن سرآمد بود.
از دیگر شاخص‌هایش برای دعوت مداحان و منبری‌ها این بود که اهل تفرقه افکنی نباشند و علاوه بر این‌که عاشق اهل بیت هستند دوستدار انقلاب اسلامی هم باشند. منبر و روضه برایشان دکان نباشد و مجلس را نه برای خوشامد مردم که برای رضای خدا بیایند. به شدت مخالف بود که مداح یا منبری برای دستمزد قید بگذارد و نرخ تعیین کند و همیشه تأکید می‌کرد از چنین افرادی دعوت نکنید. اوایل دهۀ هفتاد عده‌ای غیرکرمانی در ایام محرم اجازه ‌خواستند در حسینیۀ ثارالله قمه‌زنی کنند اما او علاوه بر این‌که اجازه نداد نشست با آن‌ها حرف زد تا مجابشان کند حرکتشان نه تنها به نفع اسلام نیست بلکه وهن شیعه است و در دنیا برای ما تبعات منفی زیادی دارد و توانست با مهربانی و ارشاد از کار آن‌ها جلوگیری کند.
با این‌که حسینیۀ ثارالله در کرمان اسم و رسمی داشت و هیئت بزرگی بود اما از وارد شدن به فضای رقابتی با سایر هیئت‌ها خودداری می‌کرد. چون باور داشت هیئت‌ها و تکایا باید در راستای رشد خود تلاش کنند نه این‌که وارد فاز رقابت منفی و چشم و هم‌چشمی شوند. اگر کسی می‌آمد پیشش از مجالس حسینیۀ ثارالله تعریف می‌کرد و از مجالس دیگر شهر دیگر انتقاد، او را از این کار نهی می‌کرد و می‌گفت آن‌جا هم مجلس اهل بیت است.  به همه توصیه می‌کرد مبادا حسینیۀ ثارالله مقابل تکایا و حسینیه‌های دیگر قرار گیرد. بلکه باید کنارشان باشد. تا جایی که می‌توانید از کمک به آن‌ها دریغ نکنید تا  آن‌ها هم پا به پای شما حرکت کنند.
آن‌قدر که محتوا و متن برایش مهم بود به صدا و سبک مداحان توجهی نمی‌کرد. گاهی با روضه خوانی مداحی که از نظر بقیه بد صدا بود مثل ابر بهار گریه می‌کرد. همیشه هم می‌گفت گریه محبت انسان را نسبت به اهل بیت زیاد می‌کند و خودش اهل گریه بود.
شده بود دیر وقت یا نیمه شب برسد کرمان اما همان موقع یا صبح زود بعد از زیارت مزار شهدا می‌رفت بیت الزهرا و در خلوت، زیارت عاشورا می‌خواند، بعد به کارهایش می‌رسید.
به همه می‌گفت اگر می‌خواهید عاقبت بخیر شوید هر صبح زیارت عاشورا بخوانید. یک بار که از تهران آمده بود کرمان یکی از دوستان می‌خواست مطلبی را باهاش در میان بگذارد. تماس گرفت و قرار گذاشتند فردایش از مهمانسرای ثارالله بروند به مهدیۀ لشکر و در مسیر صحبت کنند. دوستش می‌گفت توی مسیر با خودش چیزی زمزمه می‌کرد خوب که دقت کردم دیدم زیارت عاشورا می‌خواند. می‌خواست ثوابش را به شهدای لشکر هدیه کند.
می‌گفت در مجالس اهل بیت خط کش نگذارید. کاری نداشته باشید به این‌که فلانی چپ است بهمانی راست یا این اصلاح طلب است و آن اصولگرا. بگذارید همه بیایند. حتی اگر کسی به عیب و‌ ایراد اخلاقی هم معروف بود می‌گفت مانعش نشوید. اتفاقاً این‌جا جای چنین افرادی است. چه بسا در همین جلسات متوجه ایراد و اشکالشان شوند و برطرفش  کنند.
راهبردش این بود که جذب جوانان مذهبی و حزب اللهی که خودشان وصل به مجالس اهل بیت هستند هنر نیست هنر آن است که  افراد بیگانه با این مجالس جذب آن شوند.
یکی دیگر از برنامه‌هایش پرورش نسل جوانان مداح و‌ذاکر اهل بیت در محضر پیرغلامان و پیشکسوتان بود.
به تمام مداحان کشور ارادت داشت اما نسبت به مداحان بومی و محلی کرمان نگاه ویژه داشت و می گفت باید این افراد در کنار سایر مداحان بزرگ رشد کنند و پرورش یابند. گاهی هیئت‌های مذهبی دنبال این بودند که از خارج استان مداح بیاورند ولی او همیشه با این‌مثال قانع‌شان می‌کرد که «مداحان کشوری گُل هستند و مداحان جوان و نوجوان کرمان غنچه هستند. باید تلاش کنیم این غنچه‌ها تبدیل به گل شوند».
اما هیئت فقط در بیرون از خانه نبود در خانه‌شان اول بخشی را اختصاص داده بود به مجالس دینی. بعد کم کم همان‌جا را وقف حسینیه‌ای کرد به نام بیت الزهرا. که هنوز هم مجالس روضه‌در آن بر‌پاست. میزبان‌ یک شهید گمنام است و‌ در آن عکس‌های خودش و بعضی شهیدان شاخص لشکر ثارالله و دیگر لشکرهای دوران دفاع مقدس و همچنین بعضی یادگاری‌هایش قرار دارد.
سن و سالش به پیرغلامی نرسید اما تا وقتی زنده بود در مجلس‌داری و هیئت‌داری سرآمد بود. یک روز جمعی از مداحان و هیئتی‌ها رفتند دیدنش. یکی از دوستان گفت برای ما دعا کنید. جواب داد من دعا کنم؟ من نوکر نوکران امام حسینم و خادم خادمانش. شما باید برای ما دعا کنید. این اعتقاد قلبی‌اش بود نه که بخواهد تعارف کند. اصلاً همین خصلتی که او را حاج قاسم کرد همین عشق و ارادتش به اهل بیت علیهم السلام بود.
زینب خزایی
۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

محرم فراتر از شیعه
دوشنبه , 25 تیر 1403

محرم فراتر از شیعه

محرم ماه خانه های عزادار
یکشنبه , 24 تیر 1403

محرم ماه خانه های عزادار

گوهر اشک بر حسین (ع)
یکشنبه , 24 تیر 1403

گوهر اشک بر حسین (ع)