مطالب

خودم جمع می‌کنم


یکشنبه , 26 شهریور 1402
خودم جمع می‌کنم

روز یکم تیرماه ۹۴، همراه حاج قاسم با ماشین در شهر درعا، در حال حرکت بودیم. به منطقه‌ای رسیدیم که یکی از ماشین‌های ما منفجر شده بود؛ و در حال سوختن بود… متوجه شدیم «علی امرایی»، «ابراهیم غفاری» و «محمد حمیدی» سوار بر این ماشین، قصد رفتن به دمشق را داشته‌اند. که ماشینشان مورد اصابت موشک… قرار می‌گیرد. هر سه… به شهادت رسیده بودند. و تکه‌های بدنشان اطراف ماشین پخش شده بود. بچه‌ها خواستند بروند پیکر شهدا را جمع کنند. که حاج‌قاسم گفت:« کسی به چیزی دست نزنه. تکه‌های بدن این شهدا رو خودم می‌خوام جمع کنم.»… بعد رفت جلو و با حوصله بقایای پیکر سوخته و قطعه قطعه شده این سه شهید را جمع کرد… در تمام این لحظات اشکش قطع نمی‌شد و گریه می‌کرد. زمانی که کارش تمام شد؛ به ما گفت:« اینا برای ماشینی که من توش بودم نقشه کشیده بودند؛ و اشتباهی به جای ماشین ما، ماشین این بچه‌ها رو زدند.



زهره مومنیان
۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

نیک‌بخت آن که تو در هر دو جهانش باشی...
سه شنبه , 4 اردیبهشت 1403

نیک‌بخت آن که تو در هر دو جهانش باشی...

شوق دیدار تو دارم...
دوشنبه , 3 اردیبهشت 1403

شوق دیدار تو دارم...

من ماندم و او رفت و نیامد...
یکشنبه , 2 اردیبهشت 1403

من ماندم و او رفت و نیامد...

بنازم این همه ایمان و ایثار...
یکشنبه , 2 اردیبهشت 1403

بنازم این همه ایمان و ایثار...