مطالب

خانه ای در بن بست چهارم


دوشنبه , 5 شهریور 1403
خانه ای در بن بست چهارم
منبر بیت الزهرا احتیاج به تعمیر داشت. در دو دو تای خودم گفتم حالا وقت که هست، بقیه کارهایم را میکنم و بعد از ظهر میروم سراغ منبر؛ نشد. خانه ای ایستاده در کوچه ی چهارم خیابان رجایی شهر کرمان که نام بیت الزهرا بر پیشانی آن است. منبر در آن خانه است. منبر چوبی فندقی رنگ، از چهار پله ای درست شده که در بالاترین قسمتش به صندلی واعظ ختم میشود. خانه در بن بست است اما کسی که آنجا به نام اوست به ما و همه ی مبارزان حق طلب و مدافعان مظلومان در جهان ثابت کرد که هیچ بن بستی وجود ندارد.
دم غروب موبایلم زنگ خورد؛ پشت و رویِ دستان خاکی ام را با لباسِ کار طوسی رنگم پاک کردم. جواب که دادم خادم بیت الزهرا بود که گفت: «حاج علی! گوشی دستت.» صدایی مهربان و دلنشین سلام کرد. احوالم را که پرسید انگار مِهری شور انگیز در عمق جانم به تکاپو افتاد. گفت: «قرار بود بیای این منبر رو درست کنی، نکردی که. منبر پاره شده، مراسم هم رسید.» پس از لحظه ای مکث پرسیدم: «شما حاج قاسمی؟» بله را که گفت، از خجالت آب شدم: «حاجی! میام حتما.» یهو جدیتی بر مهربانی آن صدا پیشی گرفت. راضی نشد؛ محکم و بلندتر گفت: «همین الان، سریع پاشو بیا.» به خود که آمدم دیدم چون سربازی، خبردار ایستاده ام و آمادهی اجرای فرمان هستم. گوشی را قطع کردم، رفتم توی فکر. حاج قاسم با آن همه مشغله، حتی پیگیر کوچکترین کارهای روضه بود. نه اینکه به کسی اعتماد نداشت، نه! بیت الزهرا برایش از جان عزیزتر بود.

راوی: علیرضا نوری

منبع: مستند خانه مادری، تهیه شده در ستاد رسانه ای مکتب حاج قاسم

خدیجه بهرامی نیا


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

هر دو جهانش باشی
جمعه , 30 آذر 1403

هر دو جهانش باشی

داعش تهدیدی برای همه
چهارشنبه , 28 آذر 1403

داعش تهدیدی برای همه

بیاد حاج قاسم
چهارشنبه , 28 آذر 1403

بیاد حاج قاسم