صدای خِس خِس بیسیم پشت سر هم می آمد. ناغافل مرد چینی را انداخته بودند توی ماشین و با خودشان برده بودند. . در بحبوحه ی آشوب و بلوا،گروگانگیری برایشان منبع تامین بودجه به حساب می آمد. پیغام پسغام می فرستادند که این را بدهید، آن را بدهید تا آزاد شود، وگرنه خلاصش میکنیم. مابین خس خس بیسیم، صدای مبهمی آمد: «حاجی خودش توراهه، میرسونه خودش رو به شما. »
حاج قاسم مثل همیشه خودش آمد ایستاد وسط ماجرا. معتقد بود هیچ گونه نباید به اشرار باج داد. تویوتای خاکی رنگ، بعد از پیچ رودخانه، متوقف شد. حاج قاسم پیاده میشود همراه چند سرباز و فرمانده که جلیقه ضد گلوله پوشیده و تفنگ به دست هستند. نقشه منطقه را روی کاپوت ماشین میگذارد و فرمانده را صدا میزند. بعد از لحظاتی سوار بر ماشین شده، به راه خود ادامه میدهد.
اول از همه مخفیگاه اشرار را پیدا کرد. همراه گروگان رفته بودند روستای دامنه کوه کُلمرز در کهنوج. تیغ آفتاب بُران است. آرنج راستش را به قاب پنجره ماشین تکیه داده. دستانش بیرون از پنجره تکان میخورد و باد گوشه چفیه اش را در هوا به رقص درآورده. صدای ریگهاست که در در گیر و دار با چرخهای ماشین، سکوت مطلق بیابان را می شکند.
آقا این مسئله حیثیتیه! پای کشور در میونه. خیلی باید مراقب باشیم. اگر گروگان کشته بشه، توی بوق و کرنا می کنند که اشرار، تبعه چین را گرفتند و کشتند و ایران هم نتوانست کاری بکند.
صدای خس خس بیسیم می آید.
حاجی ما منتظر دستوریم. شروع کنیم؟
تا چند دقیقه دیگه میرسم.
حاج قاسم فرماندهی بود که ابتدا خودش جلو حرکت میکرد تا نیروهایش احساس کنند فرمانده سپر و امنیتی برای آنهاست. این باعث خودباوری، رشادت و دلاوری بین نیروها میشد و هر سدی را میتوانستند بشکنند. ماشینی که خیلی وضعیت مناسبی ندارد از روی رملها، عبور میکند. هلیکوپترها بالای منطقه در حال پرواز بودند. خودروها محاصره زمینی اشرار را کامل میکردند. کوه محاصره شد. پس از عبور از دامنه کوه، سربازها مشرف به اشرار، روی شکم دراز کشیده، سنگر گرفتند. حاجی بدون اسلحه، تکیه اش به کوه است و منطقه را با تیزبینی میکاود.
تا جاییکه میشه نباید خیلی درگیر و دست به اسلحه بشیم. باید بهشون فشار بیاریم.
سکوت شب همه جا را گرفته. چند قدمی برمیدارد. نگاهش به دورهاست. بیسیم را بالا می آورد. نزدیکتر به دهانش گذاشت.
برق منطقه را قطع کنید.
صدای تیر و تیربار در هم میپیچد. چیزی دیده نمیشد. آسمان شب، به مانند بوم نقاشی شده بود که با نورهای تیراندازی، نقاشی شده. در نهایت بعد از یک درگیری مختصر، آزادی گروگان بخت برگشته حاصل شد. تدبیر و حرکت قاطع سردار، در آن اراضی بیابانی، ناجی شد. حیثیت ملتی در گرو این عمل بود. هم گروگان چینی را صحیح و سلامت آزاد کرد، هم باج نداد.
راوی: حجت الاسلام و المسلمین اصغر عسگری
منبع: صوت مصاحبه موجود در آرشیو موسسه فرهنگی حماسه ۱۷
خدیجه بهرامی نیا
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب