هر وقت در عملیات گیر میکرد، میگفت یک روضهخوان پیدا کنید که با روضه حضرت زهرا (سلامالله علیها) مشکل ما حلکند، گره باز شود و کار جلو رود.
خود حاج قاسم میگوید: «هر وقت در سختیهای جنگ فشارها بر ما حادث میشد، وقتی بهصورت بسیار مضطری هیچکاری ازمان برنمیآمد، پناهگاهی جز حضرت زهرا سلاماللهعلیها نداشتیم و پناهگاهمان حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود.
در شب والفجر هشت، وقتی چشمانمان به آبهای پرطوفانِ خشمگین و ترسناک اروند افتاد و ترسیدیم و لرزیدیم، آنجا هیچ پناهگاهی به هیچ نامی آشناتر از نام زهرا(سلامالله علیها) نداشتیم. او را در کنار اروند صدا زدیم. در تلألؤ اشکهای غریبانه و مظلومانه بسیجیها سیمای سفید او را جستوجو کردیم و اروند را با یا زهرا سلاماللهعلیها به کنترل درآوردیم و عبور کردیم.
وقتی شب کربلای چهار شد، وقتی که دشمن آتش مسلسلها و خمپارهها و توپهای خود را مستانه در ساحل باز کرد و جویهای کوچکی از خون بهسمت اروند سرازیر شد، آن وقت همه تدابیر از کار افتاده بود و نامی جز نام زهرا سلاماللهعلیها بر زبان جاری نمیشد. وقتی هم که عراقیها لب اروند ایستاده بودند و بچهها را با تیر میزدند، آن زمان هم سلاحِ کارگر ما زهرا سلاماللهعلیها بود.
در کربلای پنج هم وقتی در آن غروبی که اضطرار داشتیم و مضطر بودیم، نگاهی به آبهای بوبیان میکردیم. آن وقت هم سرمان را بر دژ گذاشته و عاجزانه او را صدا کردیم. من قدرت زهرا(سلاماللهعلیها) را، محبت مادری او را در هور دیدم، در غرب کانال ماهی دیدم، در وسط میدان مین دیدم. وقتی شما مادرها نبودید و بچههایتان در خون دستوپا میزدند، او را دیدم … فاطمه سلاماللهعلیها در هور، فاطمه سلاماللهعلیها در کربلای پنج، فاطمه سلاماللهعلیها در اروند، فاطمه سلاماللهعلیها در کوههای سرد و سخت کردستان مادری کرد.» آخر عمر هم همه داراییاش را وقف حضرت مادر کرد. حاج قاسم از دار دنیا فقط یک خانه در شهر پدری داشت، میتوانست ارث بگذارد برای بچههایش که همگی بزرگ بودند، میتوانست به نام کسی بزند، اجاره دهد، بفروشد… اما هیچکدام از این کارها را نکرد. وقف کرد. وقف حضرت زهرا(سلامالله علیها). آن خانه اکنون بیتالزهرایی است که پناه مردم کرمان شدهاست.
مهدیه مظفری
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب