مطالب

جهاد


دوشنبه , 22 اسفند 1401
جهاد

ابومهدی مسیر جهاد را از دوران جوانی انتخاب کرده بود. زمانی که در دانشگاه بغداد، مهندسی خواند، کار مهندسی در عراق پر رونق بود و می‌توانست مسیرهای متعددی را برای آینده داشته‌باشد.اما او تصمیم گرفته بود که مسیر زندگی‌اش متفاوت باشد. پدرم ارتباط کاری با ابومهدی داشت و از بچگی با او آشنا بودم. او به تربیت نیرو بسیار اعتقاد داشت و همین امر سبب شد بسیاری از هم سن و سالان من در کنار او باشند.



*



ابومهدی سابقه مبارزاتی‌اش به دوران حزب بعث بر‌می‌گشت و حدود ۵۰ سال سابقه مبارزه داشت. به او گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمی‌کنید و تفریح نمی‌روید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(صلی‌الله علیه و آله وسلم) خواند: «سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاه‌کلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعه‌ای بود که به شهادت رسیدند. این افراد شبانه‌روز کار می‌کردند.



*



معمولا سفرهای فرماندهان ارشد مقاومت بنا به دلایل امنیتی در شب‌ها صورت می‌گرفت. جلسات‌شان نیز از صبح زود شروع می‌شد و بعد از آن جهت بررسی اوضاع به مناطق عملیاتی می‌رفتند. آدم وقتی پیر می‌شود محافظه‌کار می‌شود. ولی این مجاهدین آرمان‌هایشان تقلیل پیدا نکرده بود و همانند یک جوان بدنبال رسیدن به آرمان‌های بلند بودند. در آن چند روزی که ما در کنار ابومهدی به مناطق مختلف می‌رفتیم معمولا ناهار نمی‌خوردیم و از خوراکی‌هایی که همراه داشتیم استفاده می‌کردیم. ابومهدی حتی در این حد هم وقت نداشت و همراهانش خسته می‌شدند و یا دچار ضعف می‌شدند به ماشین ما



می‌آمدند و یک چیزی می‌خوردند و بعد به کارشان مشغول می‌شدند. ولی ابومهدی با ۶۰ سال سن معمولاٌ از صبح تا غروب وقت نداشت که چیزی بخورد و دائما به دنبال سامان دادن اوضاع نیروها بود. این خستگی‌ناپذیری برای من خیلی جالب بود.



*



ابومهدی می‌توانست خیلی راحت در اتاق قرماندهی بنشیند و کارها را پیگیری کند اما اینطور نبود و او به تمامی گروه‌ها و فضاهای عملیاتی را به شخصه سرکشی می‌کرد. فاصله‌ بین گروه‌ها زیاد بود. ابومهدی برای هر گروه جلسه می‌گذاشت و تاکتیک‌های عملیاتی را از روی نقشه توضیح می‌داد. همانند یک برادر با نیروهایش برخورد می‌کرد و به آن‌ها محبت می‌کرد. ابومهدی نظرات نیروها را گوش می‌کرد و در تصمیم‌گیری‌ها لحاظ می‌کرد.



کلاًساعت کاری نداشت و ۲۴ ساعته کار می‌کرد تا اینکه خسته می‌شد و از پای می‌افتاد. ابومهدی در ۲ سال پایانی درگیر بیماری هم بود و ازدحام کاری بسیار بالا بود. با این حال، ریزترین دیدارها، کارها و حتی امور دوستان را هم پیگیری می‌کرد. حتی جلساتی را داشتیم که ساعت یک و نیم بامداد آغاز می‌شد.



*



وقتی نیروهای رده پایین ارتشی و یا پلیس عراق ابومهدی را می‌دیدند به او احترام می‌گذاشتند و در برخی موارد حتی گلایه‌های خود را با ابومهدی در میان می‌گذاشتند. ابومهدی با اینکه فرمانده ارتشی‌ و شرطه نبود، ولیکن مورد احترام‌شان بود. او همانند حاج قاسم، فرمانده قلوب بود. ژنرال‌های ارتش برای ابومهدی احترام عقلانیت نظامی قائل بودند و در عملیات‌ها با ایشان مشورت می‌کردند. در یک جلسه‌ای که برای آزادسازی فلوجه با حضور وزیر کشور عراق برگزار شد ابومهدی مدیریت جلسه را بر عهده داشت.



*



در دوران با او بودن، مسئولین زیادی را  دیده‌ام. فکر می‌کنم ابومهدی و حاج قاسم جز معدود افرادی بودند که به جوانان اعتماد می‌کردند، کار می‌سپردند و اتکا داشتند. کسانی که سوریه بوده‌اند، این موضوع را درک‌کرده‌اند. مثلاً ابومهدی به جوانی که سابقه چندساله‌ای در وزارتخانه‌ای داشت، مسئولیت لجستیک حشدالشعبی می‌دهد و البته عمده این اعتمادها، جواب هم داده و با پشتیبانی خود ابومهدی به نتیجه می‌رسید.



*



او از محافظ و محافظت فرار می‌کرد. اما بیشتر محافظانش را از فرزندان شهدا انتخاب می‌کرد که نهایتاٌ ۲۲ الی ۲۳ سال بیشتر نداشتند و مبتدی بودند. ابومهدی اعتقادی به محافظ نداشت و فقط تحت این عنوان فرزندان شهدا را دور خود جمع کرده بود. در یکی از مناطق که می‌رفتیم به یکباره تیراندازی شد. محافظان ابومهدی از در بیرون آمدند و خواستند محافظت کنند، اما به خاطر عدم مهارت از پشت سر به یکدیگر برخورد کردند. او برای روحیه‌دادن به آن‌ها، به‌عنوان محافظ انتخابشان می‌کرد.



* هیچ‌وقت سوار ماشین ضدگلوله و دودی هم نمی‌شد. به یاد دارم که وقتی ماشین جدیدی که تاکنون سوارش نشده بود می‌آوردند، در ابتدا به شیشه‌اش ضربه می‌زد تا ببیند ضدگلوله است یا نه. اگر ضد بود، سوارش نمی‌شد. برای رسیدن به مراسماتی که در آنها مسیر ماشین‌ها را می‌بستند، او هم بدون ماشین پیاده می‌رفت تا به محل برگزاری برسد.



مهدیه مظفری




















۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

سرزمین ممنوعه
جمعه , 10 آذر 1402

سرزمین ممنوعه

شهادت آمدنی نیست ، رسیدنی ست…
چهارشنبه , 18 مرداد 1402

شهادت آمدنی نیست ، رسیدنی ست…

روایت آخرین دیدار
شنبه , 14 مرداد 1402

روایت آخرین دیدار