پس از عملیاتی در سوریه بسیار خسته شده
بودیم و چند روز بیخوابی کشیده بودیم.
من هم پس از این عملیات در حال رسیدگی
به کارهای مربوطه به خود بودم که یکی دست
روی شونه ام گذاشت و گفت کمی استراحت کن،
من هم بی توجه به این که چه کسی
هست همچنان به کار خود ادامه دادم.
با اصرار این شخص مبنی بر استراحت
برگشتم و دیدم شخصی با لباس کرم رنگ
و چشمانی سرخ ناشی از بیخوابی های بسیار
و خاک آلودی هوا ناشی از انفجارها کنارم ایستاده
به او که هنوز نشناخته بودمش گفتم
حاجی شما که از من خسته تر هستی
خودت برو استراحت کن.
ناگهان دیدم چند نفر از نیروهای تیپ به
سوی ایشان دویدند و او را در آغوش گرفتند
و حسابی دور و برش شلوغ شد.
از یکی پرسیدم چه خبر است، گفتند
مگر نمیدانی حاج قاسم سلیمانی فرمانده
سپاه قدس است.
ناگهان به خود آمدم و به سویش
دویدم و در آغوش کشیدمش.
این خاطره اولین دیدار من با ایشان بود
راوی : غلامعلی فصیحی از رزمندگان
تیپ فاطمیون، معروف به بلبل فاطمی
قاسم سلیمانی
بودیم و چند روز بیخوابی کشیده بودیم.
من هم پس از این عملیات در حال رسیدگی
به کارهای مربوطه به خود بودم که یکی دست
روی شونه ام گذاشت و گفت کمی استراحت کن،
من هم بی توجه به این که چه کسی
هست همچنان به کار خود ادامه دادم.
با اصرار این شخص مبنی بر استراحت
برگشتم و دیدم شخصی با لباس کرم رنگ
و چشمانی سرخ ناشی از بیخوابی های بسیار
و خاک آلودی هوا ناشی از انفجارها کنارم ایستاده
به او که هنوز نشناخته بودمش گفتم
حاجی شما که از من خسته تر هستی
خودت برو استراحت کن.
ناگهان دیدم چند نفر از نیروهای تیپ به
سوی ایشان دویدند و او را در آغوش گرفتند
و حسابی دور و برش شلوغ شد.
از یکی پرسیدم چه خبر است، گفتند
مگر نمیدانی حاج قاسم سلیمانی فرمانده
سپاه قدس است.
ناگهان به خود آمدم و به سویش
دویدم و در آغوش کشیدمش.
این خاطره اولین دیدار من با ایشان بود
راوی : غلامعلی فصیحی از رزمندگان
تیپ فاطمیون، معروف به بلبل فاطمی
قاسم سلیمانی
نظر
ارسال نظر برای این مطلب