مطالب

از شهید مهدی باکری تا سردار سلیمانی


پنج شنبه , 25 اسفند 1401
از شهید مهدی باکری تا سردار سلیمانی

بیست و پنجم اسفندماه سالگرد شهادت مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با ذکر برخی موفقیتهای مدیریتی شهید باکری در دوران دفاع مقدس، او را معجزه انقلاب نامیدند.



از تولد تا جنگ تحمیلی



مهدی باکری که در سال ۱۳۳۳ چشم به جهان گشوده بود، در کودکی مادرش را از دست داد و در نوجوانی همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک وارد جریانات سیاسی شد. او در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی در حالی که در تهران افسر وظیفه بود از پادگان فرار کرد و فعالیت‌های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد. پس از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد درآمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا نمود. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ۹ ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت.



دفاع مقدس



شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزی ها موثر باشد. او در این عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. مهدی باکری در مرحله دوم عملیات بیت المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحت هایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، مصمم تر از پیش در جبهه ها حضور می یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی ، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش می کرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.



شهادت برادر



در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است و در نامه ای خطاب به خانواده اش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می باشد همچنان در جبهه ها می مانم و به خواست و راه شهید ادامه می دهم تا اسلام پیروز شود. »تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، مهدی را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سال ها در کنارش بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.



بدر و پرواز مهدی باکری پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا (ع) خواست که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس او خدمت رهبر و محبوبش امام خمینی رسید و اشک ریزان از ایشان خواست تا برایش دعا کنند که شهد شیرین



شهادت را بنوشد. این فرمانده دلاور در عملیات بدر به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنه‌ها وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک های دشمن تثبیت نماید، که براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی به شهادت رسید. پیکر سردار مهدی باکری در۲۵ اسفند ۶۳ هنگام انتقال پیکر مطهرش مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و دریا آرامگاه ابدی‌اش شد.



پس از ۳۵ سال



مهدی باکری در وصیت نامه خود نوشته است:« وصیت به مادرم و خواهران و برادرهایم و فامیل‌هایم که بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید. اهمیت زیاد به نماز و دعاها و مجالس یاد ابا عبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت بدهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل، برای اسلام ببار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردنم دارند طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناه‌های بسیار بیامرزد.» او در انتهای وصیت نامه‌ی خود جمله‌ای دارد با این عنوان:«خدایا مرا پاکیزه بپذیر»از سال ۶۳ تا ۹۸ بیش از ۳۵ سال از نوشتن وصیتنامه شهید باکری می‌گذرد اما تاریخ دوباره تکرار می‌شود،  سردار حاج قاسم سلیمانی ساعاتی قبل از شهادت در محل اقامتش در سوریه این دعا را مکتوب کرده و به یادگار می‌گذارد و پس از سال ها «پاکیزه» به همرزمان شهیدش می‌پیوندد. سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی نوشته است: «الهی لا تکلنی، خداوندا مرا بپذیر، خداوندا عاشق دیدارتم، همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود، الحمدلله رب العالمین، خداوندا مرا پاکیزه بپذیر.»




۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

کاغذ را از دستم قاپید...
شنبه , 26 آبان 1403

کاغذ را از دستم قاپید...