نزدیک پنج سال از ترور قهرمان ملی ایران، سردار سپهبد قاسم سلیمانی به دست دولت آمریکا میگذرد. ارزیابی دیدگاه آمریکاییها حاکی از این است، دستور ترور شهید سلیمانی بیش از همه ناشی از درماندگی واشنگتن مقابل نبوغ نظامی فرماندهی فقید نیروی قدس سپاه بود.
یکی از تعابیری که آمریکاییها درباره سردار سپهبد قاسم سلیمانی به کار بردند، «فرماندهی سایهها» بود. دکستر فیلکینز، نویسنده مجله آمریکایی نیویورکر، در گزارش بیش از ۱۰ هزار کلمهای خود در معرفی سردار سلیمانی به وی لقب فرمانده سایهها (Shadow Commander) یا «فرمانده پنهان» داد. این لقب بارها در رسانههای دیگر آمریکا و فرانسه و جاهای دیگر تکرار شد.
فرماندهی سابق نیروی زمینی آمریکا میگوید.
«فکر نمیکنم تا قاسم سلیمانی زنده است، کارمان به سامان برسد، زیرا همه مخالفان در مقابل راهبردهایش درمانده شدهاند.»
چرا تعبیر سایه؟
این تعبیر بیش از همه ناشی از تأکید بر نقش شهید سلیمانی در بازطراحی نظم امنیتی منطقهی غرب آسیا، و به شکست کشاندن نقشههای آمریکا برای منطقه غرب آسیا بود. گرچه شهید سلیمانی همواره آشکارا فعالیت میکرد، اما تعبیر سایه یا پنهان، به این دلیل است که درون فعالیتهای فرماندهی فقید نیروی قدس سپاه، به شکست کشاندن طراحیهای آمریکا قرار داشت.
اسکات ریتر، افسر اطلاعاتی پیشین ارتش آمریکا دربارهی سبک کار سردار سلیمانی میگوید.
«سليمانی، ژنرال و دیپلمات موفقی بود؛ که بازی را بهتر از ما انجام میداد، در سراسر بازی ما را شکست داد، راهکاری نداشتیم و وی را کشتیم.»
جک کین، فرمانده سابق نیروی زمینی آمریکا نیز گفته بود.
« فکر نمیکنم تا قاسم سلیمانی زنده است، کارمان به سامان برسد، زیرا همهی مخالفان در مقابل راهبردهایش درمانده شدهاند.
در این یادداشت، به بهانهی شهادت جانسوز سید مقاومت، به بیان بخشی از سخنرانی ایشان از این ارزیابیهای آمریکایی و اسرائیلی پرداختهایم. که به نوعی دلیل ترور سردار را مشخص میکند.
سخنرانی سیدحسننصرالله در مراسم یادبود سردار شهید قاسم سلیمانی 14دیماه 1398
ارزیابی آمریکا از حاج قاسم
«پژوهش کردند و دیدند وقتی به خط مقاومت میآیند، هر جا میروند، با یک شخصیت تکراری به نام «قاسم سلیمانی» مواجه میشوند.
وقتی میرفتند سراغ فلسطین، غزه، مقاومت فلسطین، گروهانهای مقاومت فلسطین، و موضوع حمایت از مقاومت فلسطین با سلاح، آموزش، امکانات تکنولوژی، و حمایت از مسئله فلسطین با رسانه، کنفرانس، روابط سوق دادن همه داشتههای منطقه به سمت فلسطین، میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
وقتی میآمدند سراغ لبنان، مقاومت، آزادسازی سال 2000، جنگ 2006 و افزایش قدرت مقاومت لبنان و توان موشکی، به ویژه موشک نقطه زن و ثبات و استحکام آن، می دیدند قاسم سلیمانی اینجاست.
آمریکا و اسرائیل وقتی به سوریه میرفتند و به تروریستهای تکفیری دل میبستند؛ میدیدند قاسم سلیمانی در کنار ارتش و ملت سران سوریه ایستاده است.
وقتی میخواستند به عراق تسلط پیدا کنند و از طریق داعش، عراق را دهها سال به بازی بگیرند؛ میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
وقتی دل میبستند که عراقیها را تکه تکه کنند؛ میدیدند کسی هست که آنها را گرد هم میآورد؛ و هماهنگ و متحد میکند؛ و آن قاسم سلیمانی است.
وقتی به یمن میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. وقتی به افغانستان میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
قاسم سلیمانی در تک تک جزئیات مقاومت حضور داشت. و اما ایران... از بدیهیات است که آنها میدانستند قاسم سلیمانی برای ایران چقدر ارزش دارد... (بغض).
ارزیابی اسرائیل درباره حاج قاسم
«اسرائیل، قاسم سلیمانی را خطرناکترین شخص از زمان تاسیس این رژیم تا امروز برای آن برمیشمارد. قاسم سلیمانی را کسی توصیف میکند که، رژیم اشغالگر فلسطین را با موشکهایی در سرتاسر منطقه محاصره کرده است.
قاسم سلیمانی را خطر وجودی برای بقا و رژیمش میداند؛ اما حتی جرئت کشتنش را ندارد. اسرائیل میتوانست حاج قاسم را در سوریه بکشد؛ چون تحرکات حاج قاسم در سوریه علنی و بیپوشش بود.
محلهای حضورش در جبههها، بوکمال و بادیه، مشخص بود. اما جرئت نکرد، و دست به دامن آمریکاییها شد.
کانون و نقطه ی اتصال، ارتباط، قدرت، وحدت رویه، و وحدت هدف، که روح یگانهای را در کشورها، نیروها، گروهها و ملتهای مقاومت میدمید، قاسم سلیمانی بود.
گفتند پس این مرد را میکشیم و علنی هم میکشیم. از علنی کشتنش هم هدف داشتند. این قتل علنی، و پذیرش مستقیم مسئولیت قتل حاج قاسم، و ابومهدی، یک موضوع بیدلیل و یک مانور رسانهای نبود؛ بلکه اهداف روحی، روانی، سیاسی و نظامی داشت. برای آمریکاییها هدفها، دستاوردها و سناریوی خودش را داشت. پس به این گزینه متوسل شدند.
امید داشتند با این حمله، عراق و نیروهای مقاومت سست شوند؛ و ارتباط قدرتمند نیروهای مقاومت با یکدیگر، و با ایران کاسته شود. امید داشتند ایران بترسد، وحشت زده شود، کوتاه بیاید و...»
اهداف ترور و موضوع انتقام
«ما باید هدف های ترور را پیش چشم داشته باشیم؛ چون وقتی از انتقام و خون خواهی و قصاص عادلانه صحبت می کنیم، مثل ماجرای دو قبیلهی درگیر با یکدیگر نیست؛ که آن یکی از ما کشتند، پس ما یکی از آن را بکشیم؛ و چند تا آنها کشتند و چند تا ما بکشیم. این جا نبرد دو پروژه است.
یک پروژه، پروژه سلطهی آمریکا و اسرائیل بر منطقهی ماست. اجازه دهید از جزئیات لبنانی، عراقی، سوری، خلیجی، یمنی و... نگاهمان را بالاتر بیاوریم.
پروژهی سلطهی آمریکا و اسرائیل بر منطقه
یک پروژه وجود دارد، به نام پروژه سلطه آمریکا و اسرائیل بر منطقهی ما و اماکن مقدسمان، و نفت، و گاز، و منابع موجود در هر کشور، از طریق تثبیت اسرائیل و معاملهی قرن.
برادر، اینها حتی به نفت سوریه چشم دوختهاند. حتی به نفت لبنان که هنوز تکلیفش اصلا معلوم نیست، چشم دوختهاند. به نفت، گاز، آب و منابع ما چشم دوخته اند. این یک پروژه.
پروژهی مقاومت
پروژه دوم نیز پروژهی مقاومت، استقلال، حق حاکمیت، آزادسازی، آزادی؛ و این است که منابع ملتهایمان، برای ملتهای خودمان، و اماکن مقدس امتمان برای امت خودمان باشد.
عدهای این سو هستند، و عدهای آن سو. عدهای هم سرگرداناند. نه این سو هستند، و نه آن سو. عدهای هم منتظرند اگر این پروژه پیروز شد، به این بپیوندند؛ و اگر آن پروژه پیروز شد، به آن بپیوندند. عدهای دیگر هم به قول یکی از برادران خودشان نمیدانند کجا هستند یا کجا میخواهند باشند!
اما کسانی که دقیق خودشان را میشناسند، میدانند کجا هستند؛ یا در این پروژه یا در آن پروژه. پس در این میانه است که حادثهی «دوم ژانویه» به وقوع می پیوندد تا [بر این جبهه بندی] صحه بگذارد.
خب مسئولیت ما برای مقابله با این پروژه و هدفهای این ترور چیست؟ بخش پایانی سخن بنده اینجاست. مقابله از لحظهی جنایت، و شب اول، آغاز شده است.
زهره مؤمنیان
یکی از تعابیری که آمریکاییها درباره سردار سپهبد قاسم سلیمانی به کار بردند، «فرماندهی سایهها» بود. دکستر فیلکینز، نویسنده مجله آمریکایی نیویورکر، در گزارش بیش از ۱۰ هزار کلمهای خود در معرفی سردار سلیمانی به وی لقب فرمانده سایهها (Shadow Commander) یا «فرمانده پنهان» داد. این لقب بارها در رسانههای دیگر آمریکا و فرانسه و جاهای دیگر تکرار شد.
فرماندهی سابق نیروی زمینی آمریکا میگوید.
«فکر نمیکنم تا قاسم سلیمانی زنده است، کارمان به سامان برسد، زیرا همه مخالفان در مقابل راهبردهایش درمانده شدهاند.»
چرا تعبیر سایه؟
این تعبیر بیش از همه ناشی از تأکید بر نقش شهید سلیمانی در بازطراحی نظم امنیتی منطقهی غرب آسیا، و به شکست کشاندن نقشههای آمریکا برای منطقه غرب آسیا بود. گرچه شهید سلیمانی همواره آشکارا فعالیت میکرد، اما تعبیر سایه یا پنهان، به این دلیل است که درون فعالیتهای فرماندهی فقید نیروی قدس سپاه، به شکست کشاندن طراحیهای آمریکا قرار داشت.
اسکات ریتر، افسر اطلاعاتی پیشین ارتش آمریکا دربارهی سبک کار سردار سلیمانی میگوید.
«سليمانی، ژنرال و دیپلمات موفقی بود؛ که بازی را بهتر از ما انجام میداد، در سراسر بازی ما را شکست داد، راهکاری نداشتیم و وی را کشتیم.»
جک کین، فرمانده سابق نیروی زمینی آمریکا نیز گفته بود.
« فکر نمیکنم تا قاسم سلیمانی زنده است، کارمان به سامان برسد، زیرا همهی مخالفان در مقابل راهبردهایش درمانده شدهاند.
در این یادداشت، به بهانهی شهادت جانسوز سید مقاومت، به بیان بخشی از سخنرانی ایشان از این ارزیابیهای آمریکایی و اسرائیلی پرداختهایم. که به نوعی دلیل ترور سردار را مشخص میکند.
سخنرانی سیدحسننصرالله در مراسم یادبود سردار شهید قاسم سلیمانی 14دیماه 1398
ارزیابی آمریکا از حاج قاسم
«پژوهش کردند و دیدند وقتی به خط مقاومت میآیند، هر جا میروند، با یک شخصیت تکراری به نام «قاسم سلیمانی» مواجه میشوند.
وقتی میرفتند سراغ فلسطین، غزه، مقاومت فلسطین، گروهانهای مقاومت فلسطین، و موضوع حمایت از مقاومت فلسطین با سلاح، آموزش، امکانات تکنولوژی، و حمایت از مسئله فلسطین با رسانه، کنفرانس، روابط سوق دادن همه داشتههای منطقه به سمت فلسطین، میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
وقتی میآمدند سراغ لبنان، مقاومت، آزادسازی سال 2000، جنگ 2006 و افزایش قدرت مقاومت لبنان و توان موشکی، به ویژه موشک نقطه زن و ثبات و استحکام آن، می دیدند قاسم سلیمانی اینجاست.
آمریکا و اسرائیل وقتی به سوریه میرفتند و به تروریستهای تکفیری دل میبستند؛ میدیدند قاسم سلیمانی در کنار ارتش و ملت سران سوریه ایستاده است.
وقتی میخواستند به عراق تسلط پیدا کنند و از طریق داعش، عراق را دهها سال به بازی بگیرند؛ میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
وقتی دل میبستند که عراقیها را تکه تکه کنند؛ میدیدند کسی هست که آنها را گرد هم میآورد؛ و هماهنگ و متحد میکند؛ و آن قاسم سلیمانی است.
وقتی به یمن میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست. وقتی به افغانستان میرفتند میدیدند قاسم سلیمانی آنجاست.
قاسم سلیمانی در تک تک جزئیات مقاومت حضور داشت. و اما ایران... از بدیهیات است که آنها میدانستند قاسم سلیمانی برای ایران چقدر ارزش دارد... (بغض).
ارزیابی اسرائیل درباره حاج قاسم
«اسرائیل، قاسم سلیمانی را خطرناکترین شخص از زمان تاسیس این رژیم تا امروز برای آن برمیشمارد. قاسم سلیمانی را کسی توصیف میکند که، رژیم اشغالگر فلسطین را با موشکهایی در سرتاسر منطقه محاصره کرده است.
قاسم سلیمانی را خطر وجودی برای بقا و رژیمش میداند؛ اما حتی جرئت کشتنش را ندارد. اسرائیل میتوانست حاج قاسم را در سوریه بکشد؛ چون تحرکات حاج قاسم در سوریه علنی و بیپوشش بود.
محلهای حضورش در جبههها، بوکمال و بادیه، مشخص بود. اما جرئت نکرد، و دست به دامن آمریکاییها شد.
کانون و نقطه ی اتصال، ارتباط، قدرت، وحدت رویه، و وحدت هدف، که روح یگانهای را در کشورها، نیروها، گروهها و ملتهای مقاومت میدمید، قاسم سلیمانی بود.
گفتند پس این مرد را میکشیم و علنی هم میکشیم. از علنی کشتنش هم هدف داشتند. این قتل علنی، و پذیرش مستقیم مسئولیت قتل حاج قاسم، و ابومهدی، یک موضوع بیدلیل و یک مانور رسانهای نبود؛ بلکه اهداف روحی، روانی، سیاسی و نظامی داشت. برای آمریکاییها هدفها، دستاوردها و سناریوی خودش را داشت. پس به این گزینه متوسل شدند.
امید داشتند با این حمله، عراق و نیروهای مقاومت سست شوند؛ و ارتباط قدرتمند نیروهای مقاومت با یکدیگر، و با ایران کاسته شود. امید داشتند ایران بترسد، وحشت زده شود، کوتاه بیاید و...»
اهداف ترور و موضوع انتقام
«ما باید هدف های ترور را پیش چشم داشته باشیم؛ چون وقتی از انتقام و خون خواهی و قصاص عادلانه صحبت می کنیم، مثل ماجرای دو قبیلهی درگیر با یکدیگر نیست؛ که آن یکی از ما کشتند، پس ما یکی از آن را بکشیم؛ و چند تا آنها کشتند و چند تا ما بکشیم. این جا نبرد دو پروژه است.
یک پروژه، پروژه سلطهی آمریکا و اسرائیل بر منطقهی ماست. اجازه دهید از جزئیات لبنانی، عراقی، سوری، خلیجی، یمنی و... نگاهمان را بالاتر بیاوریم.
پروژهی سلطهی آمریکا و اسرائیل بر منطقه
یک پروژه وجود دارد، به نام پروژه سلطه آمریکا و اسرائیل بر منطقهی ما و اماکن مقدسمان، و نفت، و گاز، و منابع موجود در هر کشور، از طریق تثبیت اسرائیل و معاملهی قرن.
برادر، اینها حتی به نفت سوریه چشم دوختهاند. حتی به نفت لبنان که هنوز تکلیفش اصلا معلوم نیست، چشم دوختهاند. به نفت، گاز، آب و منابع ما چشم دوخته اند. این یک پروژه.
پروژهی مقاومت
پروژه دوم نیز پروژهی مقاومت، استقلال، حق حاکمیت، آزادسازی، آزادی؛ و این است که منابع ملتهایمان، برای ملتهای خودمان، و اماکن مقدس امتمان برای امت خودمان باشد.
عدهای این سو هستند، و عدهای آن سو. عدهای هم سرگرداناند. نه این سو هستند، و نه آن سو. عدهای هم منتظرند اگر این پروژه پیروز شد، به این بپیوندند؛ و اگر آن پروژه پیروز شد، به آن بپیوندند. عدهای دیگر هم به قول یکی از برادران خودشان نمیدانند کجا هستند یا کجا میخواهند باشند!
اما کسانی که دقیق خودشان را میشناسند، میدانند کجا هستند؛ یا در این پروژه یا در آن پروژه. پس در این میانه است که حادثهی «دوم ژانویه» به وقوع می پیوندد تا [بر این جبهه بندی] صحه بگذارد.
خب مسئولیت ما برای مقابله با این پروژه و هدفهای این ترور چیست؟ بخش پایانی سخن بنده اینجاست. مقابله از لحظهی جنایت، و شب اول، آغاز شده است.
زهره مؤمنیان
نظر
ارسال نظر برای این مطلب